مارسل پروست و مسئله زمان

ساخت وبلاگ
احمد خلفانی: معروف است که مارسل  نیلوبلاگ پروست  نیلوبلاگ در و پنجره اتاقش را حین نوشتن به روی خودش می‌بست. برای این کار می‌توان دلایل مختلفی برشمرد: در وهله اول دفاع از خود و از زمان تا به حال سپری شده در مقابل هجوم بی وقفه زمان خطی، و در وهله دوم تبدیل زمان کمی به زمان کیفی.
پروست  نیلوبلاگ برای تبدیل زمان کمی به کیفی احتیاجی به امتداد آن در وجه خطی و تمدید آن در زمان آینده ندارد، چرا که در این صورت گوشه چشمی نیز به کمیت زمان می‌داشت. به عبارتی می‌توان گفت که پروست  نیلوبلاگ به جای اینکه زمان را در اختیار حال یا آینده قرار دهد، سعی می‌کند زمان‌های حال و آینده را در بست خرج گذشته کند و از این گذشته ـ که گذشته است ـ زمانی به دست آورد که هیچ‌وقت نمی‌گذرد. این زمانی که او به دست می‌آورد همان زمان هنری است.
توقف‌های طولانی به شیوه پروستی در لحظات، نوعی مراقبه است، منتها مراقبه‌ای که به جای زمان اکنون در لحظات سپری‌شده سیر می‌کند و آنها را احیا می‌سازد. البته این فقط یک وجه مسئله  نیلوبلاگ است. مراقبه‌ در شکل متداولش در لحظه اکنون صورت می‌گیرد و به آن ابعاد دیگری می‌بخشد. مراقبه‌کننده همچنین با فراموش کردن زمان، بر گذر زمان خط بطلان می‌کشد. مراقبه وقتی به این معنی باشد که ما زمان حال را با گذشته و آینده یکی کنیم، در حقیقت، از زمان کنده می‌شویم و در فضاهایی بی زمان و هم‌وزن ابدیت سیر می‌کنیم، ولی از آنجایی که مراقبه‌کننده، تنها در لحظه اکنونی که بین گذشته و آینده ایستاده، توقف می‌کند، باز هم به نوعی اسیر دست زمان است، یعنی او دست به دامان همان لحظه اکنون است که زمان در اختیار او گذاشته است. مراقبه مارسل  نیلوبلاگ پروستی به شکل متفاوتی صورت می‌گیرد، چرا که او حتی از خیر این هم می‌گذرد و به جای آن به لحظه‌ای و لحظه‌هایی از گذشته می‌چسبد که زمان از او گرفته یا می‌خواهد از او بگیرد.
تفاوت دیگر در این است که مراقبه‌کننده در اینجا خود تعیین می‌کند که در کدام نقطه، در کدام لحظه توقف کند. اگر مراقبه‌کننده حالتی را از سکون و سکوت می‌جوید تا با حرکات و صداهای کیهان وکائنات هم‌نوا شود، مارسل  نیلوبلاگ پروست، برعکس، با ایجاد نقوش گوناگون در لحظات ظاهرا مرده و از دست رفته، آنها را بر زمینه مسطح جهان پیرامون برجسته می‌کند و به حرکت و صدا وامی‌دارد. لحظه‌های سرشار این‌چنینی در رمان مارسل پروست بی‌شمارند. این لحظات در گذشته نمی‌مانند بلکه با حرکت‌ها و رنگ‌ها به زمان اکنون نویسنده منتقل می‌شوند و فضای ظاهرا عاطل و باطل و خالی اکنون او را پر می‌کنند.
هر لحظه از زندگی ما بخشی از وجود ماست، و فراموشی هر لحظه، بدین دلیل، فراموشی بخشی از خود ماست. فراموشی هر چه بزرگ‌تر باشد، بخش بزرگ‌تری از ما کشته می‌شود و همه اینها بی سروصدا صورت می‌گیرد. به این دلیل به یاد آوردن لحظه‌ها، خوب یا بد، از نظر پروست زنده نگه داشتن خود است.
پروست برخلاف رونده معمولی در نشانه‌ها دقت می‌کند و در حین دقت از رفتن باز می‌ماند. لحظه که در نگاه معمولی، یک هیچ گریزان است در نگاه موشکاف پروست، خود آبستن لحظه‌ها و زمان‌های نامیرا و طولانی است و بر همین زمینه است که می‌توان سطرهای پیچ‌ در پیچ و مالامال از نشانه‌ها و پرانتزهای او را فهمید و درک کرد. شهلا حائری می‌نویسد: «پروست به قصد، چنین سبکی برگزیده است، زیرا آن را مناسب سیر اندیشه خود می‌بیند. بدین سان بدون این که رشته کلام گسیخته شود می‌تواند مطالب بیشتری در آن بگنجاند». در کنار این‌ها باید گفت که جملات مارسل پروست برای رفتن و گذشتن نیست، بلکه برای توقف است. او خواننده را ناچار به توقف‌های طولانی‌مدت در لحظه‌ها می‌کند. زمان مکانیکی در رمان پروست، در خدمت این است که در یک لحظه هنری متبلور شود و لحظه متبلور شده نیز، به سهم خود، برای این است که رنگ‌ها و نشانه‌های خود را به زمان خطی منتقل و آن را در خود حل کند. این لحظه‌ها در جملات طولانی مارسل پروست بسط می‌یابند، گویا نویسنده خواسته باشد آنها را در جهت‌های گوناگون و تا آنجایی که ممکن است، امتداد بدهد.
علی تسلیمی در کتاب «رباعی‌های خیام و نظریه کیمیت زمان» نشان می‌دهد که خیام چگونه چنین کیفیتی را از زمان اکنون، تنها و تنها از زمان اکنون، و نه گذشته و آینده به دست می‌آورد. پروست اما، همچنان که می‌بینیم، نگاهش تنها و تنها معطوف به گذشته است و آنچه را که گذشته است نمی‌خواهد به عنوان گذشته از دست بدهد. بلکه، برعکس، با تبدیل آن به زمان اکنون و انبساط آن در جهت‌های گوناگون، به آن ارزش کیفی می‌دهد. رباعی، در آن شکل کوتاه و فشرده‌اش می‌تواند اشاره‌ای نیز به گذار لحظه به لحظه شاعر باشد. رمان پروست، برعکس، هم در شکل کلی آن و هم در جزئیات تفصیلی‌اش نشان می‌دهد که نویسنده نه تنها این گذار را نمی‌طلبد بلکه با چنگ و دندان بر لحظه‌های ظاهرا سپری‌شده پافشاری می‌کند.
ون گوگ در نامه‌ای به برادرش می‌نویسد: «دلم می‌خواهد همه خاطره‌ها را، همه لحظه‌ها را طراحی کنم، ولی کار فراوان و وقت کم این اجازه را نمی‌دهد». باید گفت که اگر ون گوگ لحظه‌ها را نقاشی می‌کند، در حقیقت این لحظه‌ها، زمان واقعی نیستند که به تصویر می‌آیند، بلکه زمانی هنری است که رنگ و بوی خود را از ذهن نقاش گرفته‌اند. کار مارسل پروست به این رنگ‌آمیزی ون گوگ شباهت بسیار دارد. او لحظه‌ها را با کلمه نقاشی می‌کند و به آنها رنگ ویژه ذهن خودش را می‌دهد. کاری که پروست می‌کند بازیافت لحظه‌ها و فراروی از رنج‌ها و دردهای آن است. به یاد آوردن رنج‌های گذشته در رمان او، به شکل دیگری صورت می‌گیرد چرا که زمان کیفی زمان کمی را در خود حل می‌کند. از طرف دیگر باید توجه کرد که گذشته هیچ‌گاه به آن شکل که تجربه کرده‌ایم قابل تکرار نیست. اگر زمان در گذشته، تجارب تلخ و شیرین را رقم زده است حالا هنرمند است که زمان را می‌آفریند. طبیعی است که گذر از رنج‌های گذشته، با بازسازی هنری لحظه‌های سپری شده آن، به شکل دیگری نیز شامل حال خواننده به هنگام خواندن می‌شود. ورزش3...
ما را در سایت ورزش3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان varzesh3 بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:11