همدلی| محسن رفیق:هر چند دکتر چندین بار در حضور خودشان گفته بود که پدرتون فقط بخشی از شنوایی خودشرو از دست داده و ناشنوا محسوب نمیشه، اما با این حال رفتارشون از مدتها قبل با من فرق کرده بود.
میفهمیدم که بعضی وقتها، حوصله اینرو ندارند که مطالبرو چند بار تکرار کنند و به همین دلیل با صدای بلندتری با من صحبت میکردند. اون قدر بلند که هم خودشونرو عصبی میکرد و هم بلندی صداشون منرو آزار میداد.
تحمل این رفتارها البته تا حدودی برای من عادی شده بود و بخش زیادی از اونرو به بالا رفتن سنم ربط میدادم و خودمرو توجیه میکردم که باید با شرایط جدید کنار بیام. اما با این وجود، دیدن یا شنیدن بعضی از این رفتارها دور از انتظار بود. مثلا وقتی جملههایی مثل «اون که متوجه نمیشه» یا «نگران نباش، نمیفهمه چی میگی»رو میشنیدم .
بعضی وقتها حتی بدتر هم بود مثل شنیدن جمله «میشنوه بابا، به روی خودش نمییاره.» از این جمله متنفر بودم، انگار که دارم نقش یک آدم دزد یا فریبکاررو بازی میکنم. کمشنوا بودنم در نظر آنها از من یک آدم ناتوان یا تمام شده ساخته بود. از همه این ابراز نظرات بدتر اما شنیدن حرفها، درد دلها، نقشه کشیدنها و قضاوتهایی درباره دیگران و حتی خودم بود که با تصور ناشنوا بودن من در حضورم زده میشد و من هم بعضی از آنها را متوجه میشدم.
فشار زیادیرو تحمل میکردم و از این وضعیت بین زمین و هوا، خسته شده بودم. هر روز آرزو میکردم که کاش یک ناشنوای کامل بودم و لااقل دردم همان ناشنوایی بود و بس.
اتفاقی که بالاخره چند روز پیش افتاد و دنیا را برایم در یک آرامش محض فرو برد. تلاقی سکوتی محض در دنیای بیرون و در وجودم، حسی ناب برایم به بار آورد. دیگر دنیای خود را دارم، زمزمه نواهای خودم، موسیقی خودم و دنیایی منحصر به خودم که پراست از رمز و راز. یک دنیا تنهایی و سکوت که زیباییاش را تنها تازه ناشنوایی درک میکند که پیشتر بسیار شنیده است.
دیگر حرکت لبهای دیگران، وسوسهام نمیکند بهر شنیدن. تنها دلم گاهی تنگ میشود برای صدای باران، دریا، باد و شاید آن ترانهای که از دیرباز دوستش داشتم. ورزش3...
ما را در سایت ورزش3 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان varzesh3 بازدید : 191 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 11:40