همدلی| عقب ماندگی
علوم انسانی در ایران، از جمله وجوه عمده بسیاری از توسعه نیافتگیها، فقدان اندیشههای سیاسی و
اجتماعی صحیح آکادمیک، بی اطلاعی تاریخی و عدم نگرش علمی به رخدادهای روز جامعه است؛ معضلی که آشکارا ریشه در علوم انسانی دست کاری شدهای دارد که نظام
ایدئولوژیک تعمدا در پی حاکمیت آن در لایههای گوناگون اجتماعی است و نقطه اوج این اندیشه را میتوان در علوم انسانی اسلامی؛ شوخی ایدئولوژیک این روزهای دانشگاهها یافت. مهدی محسنیانراد، جامعهشناس در گفت و گو با همدلی از علل گوناگون عقب ماندگی علوم انسانی در ایران و وجوه گوناگون آن سخن میگوید.
به باور شما عقب ماندگی علوم انسانی در ایران چقدر با عقب ماندگی کلی علوم در ایران مرتبط است؟
من ممکن است فکر کنم در علوم ارتباطات که رشته خودم است، احساس عقب ماندگی نداشته باشم و این را نباید به حساب یک گروه یا جمع گذاشت. من به این دلیل احساس عقب ماندگی نمیکنم، شاید دلیلش این است که من به هیچ وجه به چیزی به اسم علوم انسانی اسلامی باور ندارم. من فکر میکنم علوم انسانی در ایران هم مثل سایر علوم جهانی است، دستاوردهایش بشری است و به این ربطی ندارد که منشا آن کجاست. خب بله بنده در مقایسه با خیلیهای دیگر که در این رشته فعالیت میکنند بسیاری از چیزها را نمیدانم ولی خب دستاوردهایی که در طول این مدت داشتهام را فکر میکنم آنها ندارند یا نمیدانند. فکر میکنم شما عین این احساس را در یک استاد دانشگاه ایرلندی هم میتوانید ببینید. البته به نظر من لازم است مبحث علوم انسانی در ایران و زیر مجموعههای آن که مقصودمان است را خیلی خرد و جزئی نمود. با این وجود من اگر خودم را نگاه کنم که الان 40 سال است در حوزه علوم ارتباطات کار و تحقیق میکنم شخصا این احساس حقارت را ندارم اما وقتی وارد نظام آموزش عالی خصوصا در حوزه علوم انسانی شویم میبینیم که به طور پنهان، برخی روحانیون در این 40 سال نقش مخربی در آن ایفا نمودند و چون دارای عقب ماندگیهای تاریخی خصوصا در باب دانش علوم اجتماعی هستند، عقب ماندگی خود را به فضای مدارس نیز تحمیل کردهاند. آنچه روشن است آنکه محصلین مدارس ایران در حوزه علوم انسانی به شدت نسبت به دیگر محصلین کشورهای پیشرفته جهان عقب مانده هستند. همچنین ما در ایران یک مصیبت بزرگ داریم و آن این است که در حوزه فعالیتهای علوم اجتماعی، رویکرد به بستر دانش علوم اجتماعی نیست، رویکرد بیشتر به ایدئولوژی است. به عبارت دیگر میخواهند از سفره ایدئولوژی بردارند و مسائل اجتماعی را حل کنند، این حقیقت هم ناشی از این است که جامعه ایران، یک جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته است، شاید بیش از صد سال است، در نتیجه یاد نگرفتهاند که برای حل مسائل باید رو به خرد و دانش بیاورند. اهمیت نگاه به تفاوت سنت و مدرنیته در این است که در سنت وقتی جامعه با مسئله مواجه میشود روی میآورد به اینکه در گذشته چه میکردند و آن را تعقیب میکند. اما در یک جامعه مدرن و نه متجدد، وقتی جامعه با یک مسئله مواجه میشود به سفره خرد نگاه میکند تا ببنید آنجا چه راه حلی هست که از آن استفاده کند. این جامعه را میتوان تا خانواده یا حتی فرد تقلیل داد.
نمونه این دست حوزهها در علوم انسانی، تاریخ است که در کشور ما آکنده از جهتگیریهای سیاسی و ایدئولوژیک میباشد. این همه در حالیست که بر اساس موازین علمی، با گذشت 30 سال از یک رخداد میتوان به دید علمی بدان نگریست و نه سیاسی و ایدئولوژیک. آیا این یک نمونه، شبهه اجبار در علوم انسانی یا علوم انسانی دست کاری شده را در اذهان بیدار پدیدار نمیسازد؟
اینکه شما فرمودید، اصلی است که تصور میکنم در همه نظامهای ایدئولوگ وجود دارد. مثلا در 70 سالی که روسیه معاصر و کشورهای اقماری آن، تحت عنوان اتحاد جماهیر شوروی شناخته میشدند و مسلک حاکم بر آن کشور به تمام سلولهای دانشگاهها، دبیرستانها، حوزههای مختلف فعالیتهای اجتماعی و نظایر آن رسوخ، جا خوش کرده، سفت شده بود و داشت عمل می کرد، در تمام آن 70 سال، در مورد لنین و استالین یک بیانیه یکسان را تکرار میکردند. اما اینکه استالین چه کسی بود، هنگامی به تاریخی بیطرفانه تبدیل شد یا حداقل به تاریخ بیطرفانه روی کرد که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید. ما الان در ایران هم چون یک نظام مسلکی عمل میکنیم که این قانون عمومی بر آن حاکم است. شما آشکارا میبینید که یک سری اتفاقات افتاده که دربارهاش یا سکوت شده یا اظهار نظری نمیشود، هنوز هم تازگی یک رویداد را دارد و به مرحله تاریخ وارد نشده است، به خاطر اینکه ایدئولوژی کوشش میکند آن را پنهان نماید، چون نظام مسلکی است. امروز این رویدادها هستند که با وجود اینکه چند دهه از رخداد آنها گذشته کماکان کنترل موجود در سکوت ایدئولوگ مسلک اجازه نمیدهد که در مورد جزئیات آنها بحث شود و جزئیات آنها مشخص گردد.
قبول دارید که ما صرفا مترجم محض اندیشههای غربی هستیم و به عنوان مولد دانش و اندیشه شناخته نمیشویم؟
نه اینطور نیست، من در حوزه خود تاکنون تعدادی نظریه دارم که ابتدا خارج از ایران منتشر شدند، یا من نظریهای دارم که در سال 56 برای اولین بار پردازش اولیه آن آغاز شد و روی جلد مجله اروپایی ارتباطات، با عنوان «یک نوآوری در حوزه دانش ارتباطات» منتشر گردید و به دنبال آن کاندید نهایی جایزه بینالمللی ارتباطات از سوی یونسکو شدم یا از فلان دانشگاه، مدارک شاخصی دریافت نمودم و نظایر آن. من با این حساب چرا باید فکر کنم که من مترجم هستم؟ نه، من مترجم نیستم.
اما شما از نگاه یک دانشمند فاضل صحبت میکنید. نمیتوان انبوهی از دانشگاههای غیرمعتبر، مقالات بی اساس، فارغالتحصیلان بیدانش و سواد خریدنی را منکر شد.
من با نظر شما موافقم، اما شما یک زمان مصدر را به گونهای نگاه میکنید که میگویید ما فقط مصرف کننده و نشخوار کننده تولیدات علمی بیرون از ایران هستیم، ولی وقتی من میگویم من شخصا اینطور نیستم، مفهومش این است که پس راه برای همه باز است. اگر قرار بود دیگرانی در این 40 سال حاکمیت نظام جمهوری اسلامی در حوزه علوم اجتماعی غش کنند به طرف علوم انسانی اسلامی، شعار و توهمی که آقایان مطرح کردند، من به آن طرف غش نکردم، در حوزه خودم کار کردم، متن و حوزه کاری من هم کاملا بومی و ایرانی است. من احساس میکنم که تحصیلات شما علوم انسانی است، خودتان خوب میدانید که متغیرهای متعددی در این شرایط دخالت داشتهاند. در تحقیقی که از بنده در کتاب انقلاب، مطبوعات و ارزشها؛ مقایسه انقلاب اسلامی و مشروطیت منتشر شد، من مهمترین تفاوتی که در تبلیغات این دو انقلاب، در اسناد تبلیغاتی این دو، یعنی سرمقالههای نشریات و روزنامههای دوران مشروطیت و انقلاب اسلامی دیدم این بود که از جمله ارزشهای مثبتی که انقلاب مشروطیت آرزوی نیل بدان را داشت، دانش بود، در حالی که در انقلاب اسلامی، از جمله ارزشهای منفی که به شدت نفی شده بوده دانش بود، چون منشا و مصدر اولیه دانش، غرب بود. در سال 57 همه آنهایی که دکترا داشتند مدرک خود را از غرب گرفته بودند، دانشگاههای ما که مدرک دکترا نمیدادند. در نتیجه ما در انقلاب اسلامی، گونهای نفی دانش به شکلی نامحسوس در کل شعارهایمان داشتیم. نمونه دیگر، بحث روز دهه 60 با عنوان «تخصص یا تعهد» است که در مطبوعات آن دوره مطرح بود و عملا تعهد برنده این بازی شد. در عمل به این شعار، تمامی کارکنان خبرگزاری پارس اخراج شدند و برادران متعهد وارد آن شدند، در حالی که در خبرگزاری حداقل باید تحصیلکردگان حوزه روزنامهنگاری کار میکردند. همانطور که اشاره کردم عوامل مختلفی سبب شد که چنین برداشتی در کشور صورت پذیرد.
در همین مقطع، انقلاب فرهنگی رخ میدهد، انقلابی که در پی آن، علوم انسانی به شدت دستکاری شد و با توجه به وجود ایدئولوژیهای حاکم در خدمت حکومت درآمد، در حالی که ما این دستکاری را بدان شکل در حوزههایی چون شیمی، فیزیک یا ریاضی با توجه به ماهیتشان نمیبینیم.
همینطور است. به بیان دیگر، جنس علوم انسانی و اجتماعی جنسی بود که در برابر فشار این مسلک، آسیبپذیرتر بود. مثلا در اتحاد جماهیر شوروی، حاکمیت حتی در حوزههایی چون بیولوژی نیز، مسلک را دخالت داده بود یا مثلا در دوره رایش در آلمان، نظریههای انسانشناختی مطرح شده بود، حق با شماست، علوم انسانی و علوم اجتماعی آسیبپذیرتر هستند. معمولا هم همینطور است، مخصوصا روزگار امروز که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بسیار تاثیرگذار شدهاند. میبینید که در یک مهمانی، یک مهندس یا پزشک یک دفعه فتواهای خیلی محکم و متقنی در حوزههای علوم انسانی و علوم اجتماعی میدهند، بعد هم که نگاه میکنید میبینید منشا نظریهاش، متن داخل یکی از این شبکههاست. ورزش3...
ما را در سایت ورزش3 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان varzesh3 بازدید : 180 تاريخ : شنبه 19 مرداد 1398 ساعت: 21:05