آریوبرزن تلکاچالی- سعدی که روانش شاد باد، در گلستان در باب در سیرت پادشاهان حکایت شماره17 آورده است:«شیادی گیسوان بافت که من علویام، و با قافله حجاز به شهری درآمد که از حج میآیم، و قصیدهای پیش ملک برد که من گفتهام. نعمتش داد و اکرام کرد و نوازش بیکران فرمود.
یکی از ندمای حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود، گفت: من او را عیداضحی به بصره دیدم، حاجی چگونه باشد؟ دیگری گفت: پدرش نصرانی بود در ملطیه پسر شریف چگونه باشد، و شعرش را به دیوان انوری یافتند.
ملک فرمود تا بزنندش و نفی کنند که چندین
دروغ و درهم چرا گفت. گفت: ای خداوند روی زمین مرا سخنی مانده است به خدمت بگویم اگر راست نباشد به هر عقوبت که فرمایی سزاوارم. گفت: آن چیست؟ گفت:
غریبـی گرت ماست پیش آورد
دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ
گر از بنده لغوی شنیدی مرنج
جهاندیـده بسیار گوید دروغ
ملک را خنده گرفت و گفت: از این راستتر سخن در عمر خود نگفتهای. بفرمود تا آنچه مامول(خواست او) اوست مهیا دارند و بخوشی برود.»
خوانش
این حکایت چندان در زمره رفتار شاهان نمی گنجد. گرچه در داستان رد پای ملک را هم می بینیم و در نهایت اگرچه کار با حکم و رای او پایان می گیرد. به نظر نمیرسد که سعدی میخواسته نوعی از کرم و بذل و بخشش ملوکانه را تصویر کند. همانگونه که امروز در بسیاری از نشریات و کتابها میتوان رد پای آثار دیگران را دید که به سرقت ادبی هم مشهور است، طبیعی است که در زمان سعدی یا پیشتر از سرقت ادبی، چه بسا بیشتر هم بود. زیرا آن موقع برای راستیآزمایی امکانات کم بود، مگر آنکه اثری که تولید میشد در مناطق دیگر از سوی مردم خوانده میشد تا کسی نتواند مدعی شود که اثر متعلق به او بوده باشد. مثل اثر انوری در این حکایت که درباریان آن را خوب میشناختند. حال آنچه که اینجا خود را بیشتر نشان میدهد شیادی افرادی است که به هر ترفندی سعی میکنند خود را به جاه و مقامی برسانند و از سوی دیگر ناآگاهی ملوک است که به هر سخنی خرسند میشوند و در همان حال با سخن دیگر دستور مجازات میدهند. ورزش3...
ما را در سایت ورزش3 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان varzesh3 بازدید : 285 تاريخ : شنبه 8 دی 1397 ساعت: 3:14