استعاره و فهم شعر

ساخت وبلاگ
حمیدرضا شکارسری
«دلتنگ بود/ آن قدر که قلم مو را برداشت/ روبروی خودش خورشید کشید/ آدم برفی خسته ای/ کم کم آب شد.»*
مهم ترین خصلت فراواقعی بودن شعر برای متن، دعوت مخاطب به خوانش و تاویل متن و عناصر آن است. مخاطب وقتی می بیند موضوع شعر اساسا وقوع ناپذیر و غیر واقعی‌ست ناخودآگاه یا خودآگاه به خوانشی استعاره, ای یا نمادین دعوت می شود. این خصلت انسانی از آن جاست که آدمی هر چیز موجود و ناموجود را با اتصال آن به جهان دانسته های پیشین خود درک می کند. لذا خودآگاه یا ناخودآگاه برای درک فراواقعیتی چون شعر نیز اقدام به تاویلی عینی می کند تا مصداقش را در جهان واقعی بیاید.
"سعید قادری" در شعر خود از یک آدم برفی زنده اما خسته می گوید که با ترسیم خورشیدی در پیش روی خود به انتحاری دردناک دست می زند! کدام آدم برفی را می شناسید که چنین کند؟ اصلا مگر آدم برفی این کاره است؟! جاندارپنداری و انسان پنداری قهرمان این شعر عامل شعریت متن است. شخصیتی که سرنوشت تراژیک خود را خود رقم می زند.
اگر توان و کشش استعاری این متن و شخصیت اصلی اش نبود، می توانستیم بگوییم که با متنی مهمل یا در بهترین وضعیت با متنی بیهوده و خنثا روبرو هستیم. آیا نمی توانیم این آدم برفی را استعاره ای برای انسان خسته این روزگار بدانیم که خود کمر به قتل خود می بندد؟ آیا او نماد طبیعت رو به اضمحلال روزگار ما نیست؟ آیا ...
لذت خواندن این متن از دو طریق حاصل می شود:
یکی لذت ناشی از تجسم پدیده ای خیالین و فراواقعی برای فرار از روزمرگی جهان، فراهم آوردن فرصتی برای گریز از بی رحمی جهان واقعی، پر و بال دادن به کودک درون که همیشه ار مواجهه با فانتزی لذت می برد...
دیگری لذت ناشی از درک استعاره و قرارگیری در موقعیت بازآفرینی معنا و مفهوم شعر، مشارکت داشتن با شاعر در تاویل متن، گره زدن متن به جهان وسیع تری ماورای متن و کاربردی ساختن شعر، بیان کردن ممنوعه ها و شکستن تابو ها در پس شگردها و تکنیک هایی چون نماد و استعاره...
شعر "سعید قادری" ما را با این هر دو لذت همراه ساخته است.
* دموکراسی با دهان خونی- سعید قادری- فصل پنجم- 1397- صفحه 81 ورزش3...
ما را در سایت ورزش3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان varzesh3 بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 20 آذر 1397 ساعت: 17:34